یادداشت سردبیر، شماره ١٨٠
سیاوش دانشور
تروریسم،
پی آمدها و مخاطرات 


  
ترورهای روز دوشنبه در تهران با هر سناریوئی توضیح داده شود در این نکته که تروریسم بیش از پیش به یک فاکتور موجود در سیر اوضاع سیاسی ایران تبدیل میشود تردیدی نباید داشت. در یکسال گذشته ترورهای متعددی در سنندج، مهاباد، تهران و ... صورت گرفته است. اگرچه نمیتوان کلیه این ترورها را به یک خط واحد منتسب کرد اما قابل مشاهده است که بتدریج سیاست ترور و خط مشی تروریستی بعنوان یک فاکتور جدید خود را به جامعه و وضعیت سیاسی تحمیل میکند.

اولین سوالی که ممکن است طرح شود اینست که مگر تروریسم چه بعنوان خط مشی و چه بعنوان یک تاکتیک در جریانات چریکی مذهبی و غیر مذهبی قبل از انقلاب 57 و بعد آن و یا بویژه توسط حکومت اسلامی طی سه دهه گذشته وجود نداشته است؟ مگر نه اینست که در دوره ریاست جمهوری هر کدام از حضرات موجی از ترور و قتل وجود داشته است؟ چرا این ترورها ادامه آن نیست؟ در پاسخ چنین سوالی باید گفت اولا جنبش و خط مشی چریکی محصول یک اوضاع مشخص جهانی با موازنه سیاسی – ایدئولوژیک معین و تمایلات ناسیونالیسم ضد امپریالیستی بود که مدتهاست در سیاست ایران پرچمی فعال و اعلام شده ندارد. ثانیا ترورهای جمهوری اسلامی اساسا علیه مخالفان سیاسی و بدستور سران و نهادهای سطح بالای نظام صورت گرفته است. برخی ترورهای درون حکومتی هم یا بنا به منافع وسیع تر نظام اسلامی و یا بدلیل رقابت باندهای حکومتی انجام شده است. اما ترورهای ایندوره که همه نوع قربانی از زن و کودک و کارگر و دانشجو و فعال سیاسی تا سردار سپاه و دکتر و استاد دانشگاه و مسئول حوزه و آخوند و امام جمعه دارد، در متن اوضاع ملتهب سیاسی خاصی صورت میگیرد و بتدریج به یک داده سیاست ایران تبدیل میشود. همانطور که قبلتر و طی روندی به داده سیاسی در عراق و افغانستان و پاکستان تبدیل شده است. فاکتوری که مستقل از انگیزه و هدف بلافصل این و آن فراکسیون حکومتی یا غیر حکومتی و یا سازمانهای امنیتی، تاثیرات بلافصلی در سیر تقابل جامعه با جمهوری اسلامی دارد و از زاویه منافع جنبشهای اجتماعی پیشرو یک عامل نامساعد محسوب میشود. باید خطر را دید و آگاهانه برای رفع آن تلاش کرد.

یک برخورد ژورنالیستی به این ترورها تمرکز روی قربانیان ترور و اهداف بلافصل ترور و امکانات فنی و عملی تروریستهاست. مثلا این فرضیه که این ترورها بدنبال انتشار اسناد جدید ویکی لیکس و انحراف افکار عمومی از درز اطلاعاتی از بند و بست سازمانهای امنیتی صورت گرفته است. یا اینکه این ترورها محصول یک توافق سازمانهای امنیتی برای حذف عناصر مهم پروژه هسته ای جمهوری اسلامی اند. یا هدف اصلی این ترورها هموار کردن راه حمله نظامی به ایران است. این نوع فرضیات هر درجه حقیقتی در آن باشد یا نباشد، این اصل بدیهی را نقض نمیکند که در دوره جنگ تروریستها چنین عملیاتهائی ساده محسوب میشوند و نه فقط سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی بلکه گروههای مسلح تروریستی همواره مشغول آنند. این فرضیات حتی آنجا که میتوانند به حقیقت نزدیک باشند هنوز این نکته را توضیح نمیدهند که تروریسم و سیاست تروریستی وقتی خود را به یک مبارزه اجتماعی تحمیل میکند، شرایط جدیدی بوجود می آید که باید در سیاست و تاکتیک های هر جنبش سیاسی و بویژه جنبش آزادیخواهانه کارگری و کمونیستی محاسبه شود.  

اهداف و پیامدهای تروریسم
اولین تاثیر خط مشی تروریستی و بمیدان آمدن نیروهای تروریست و آدمکش بیرون راندن مردم از قلمرو سیاست است. تروریسم سیاستی نیست که توده ای شود، درست برعکس علیه حضور اجتماعی جنبشهای سیاسی است. همه نمیتوانند اسلحه بدوش بگیرند و یا انتخار کنند و بمب بگذارند. بویژه در دوره اخیر که جنبش اسلامی سبعیت در آدمکشی و ترور را به اوج رسانده، کمتر سازمان یک ذره مرتبط با جامعه و سوخت و ساز طبقات اصلی اجتماعی یافت میشود که با مشی تروریستی مدعی آزادی و رهائی باشد. امروز تنها نیروهای نظم نوینی و فرقه های دست ساز مذهبی و قوم پرست که پول و اسلحه شان را دولتی تامین میکند به این روشها متوسل میشوند و آنهم تنها زمانی سیاست تهاجم نظامی و میلیتاریستی در دستور آمریکا باشد و این دستجات بعنوان گوشه ای از یک پروژه بزرگ تر وظایف شان تعیین شده باشد. این دستجات گروهان هائی بی اعتبار و موقت از همان ارتش رسمی تری هستند که برایش مزدوری میکنند. حتی ربط خاصی به مشی چریکی و یا مبارزه مسلحانه توده ای ندارند. خط مشی تروریستی و تحمیل تروریسم به جامعه نه تنها هدفش قیچی کردن مردم از سیاست است بلکه اساسا در خدمت سیاستهای راست و میلیتاریستی و ضد جامعه است.   

تروریسم و خط مشی تروریستی نه فقط هیچ ربطی به آزادیخواهی کارگری ندارد بلکه سیاستی در خدمت منکوب کردن هر اعتراض سیاسی و اجتماعی و شکمی ملغی کردن دستاوردهای سیاسی و سنتهای مبارزاتی جنبش طبقه کارگر است. تروریسم ارزشی برای جان انسانها تا چه رسد به حقوق آنها قائل نیست. برای تروریسم و جریانات تروریستی جای شورا و سندیکا و تظاهرات و اعتصاب و تحزب و اعتراض سیاسی را قلدری و زورگوئی و گانگستریسم و تهدید و تحمیق و باجگیری و ترور میگیرد. تروریسم با مدنیت و حفظ نفس جامعه و جدال سیاسی نیروهای اجتماعی و طبقاتی در تناقض است. منافع تروریسم در بی شکلی سیاسی و فضای ارعاب است و تروریزه کردن جامعه گامی بلند در اینراه برای مشروع نشان دادن هر جنایتی است. تصور این سخت نیست که کسانی که امروز ویدئوی سر بریدن فلان پاسدار را به جهان مخابره میکنند، فردا اگر در دهاتی قدرت داشته باشند دست به سنگسار و اعدام و قتل عام های فجیع بزنند. مگر طالبانها نکردند؟

نتیجه بلافصل این ترورها گستراندن چتر اختناق و امنیتی تر کردن فضای جامعه و تلاش خشن برای ایجاد ارعاب است. حکومتی که باید همواره نیروی نظامی اش در خیابان باشد چنین مواردی را به تخته پرش برای تحکیم اختناق و اعمال فشار به مخالفین سیاسی و گسترش حکومت نظامی تحت عنوان "برقراری امنیت" خواهد کرد. کسی منتظر روشن شدن جوانب این ترورها نباشد. همانطور که پرونده بقیه ترورها همچنان در تاریکی است. باید به تاثیرات سیاسی و پیامدهای بلافصل این اقدامات روی مبارزه مردم علیه جمهوری اسلامی فکر کرد و استفاده ای که جمهوری اسلامی از این اوضاع به نفع گسترش سرکوب سیاسی میبرد.  

تروریسم امروز به یک داده سیاست ایران تبدیل شده است و منشا اصلی و سازمانده آن نیز نیروهای نظامی و اطلاعاتی و امنیتی خود جمهوری اسلامی اند. سکت های حاشیه ای و دست ساز تروریست تنها با امکانات و لجستیک نیروهای اطلاعاتی میتوانند گاها اقدامی در پوشش های دیگر صورت دهند. بهترین استفاده را از فضای تروریزه شده جمهوری اسلامی میبرد. در عین حال تبدیل شدن ترور و تروریسم به وسیله بقا و تقابل با مخالفین، بیانگر وارد شدن جمهوری اسلامی به بازی با آتش و اتکا عریان به مشتی آدمکش است که صریحا ترور را بعنوان قانون سیاست اعلام کرده اند. وقتی جمهوری اسلامی تروریسم را به رکن بقای حکومت و ابزار تقابل با مخالفین و تسویه درون حکومتی تبدیل میکند، این انتظار که علی الابد حتی مسالمت جویان اسلامی با شاخه زیتون و پرچم پوچ اجرای قانون اساسی به استقبالش بروند بیجاست. تداوم این سیاست به جدالهای خونین درون حکومتی و پاشیدن و سقوط نظام اسلامی منجر میشود. شاید هم این رویدادها شروع سناریوئی است که صفار هرندی آنرا "شروع جنگ داخلی" نام گذاشته بود. این راه با هر کش و قوسی "راه بدون بازگشت" است. 

چه باید کرد؟
جنبش کمونیستی و آزادیخواهانه طبقه کارگر، زنان، نسل جدید و مردمی که برای آزادی و برابری و رفاه مبارزه میکنند، از فضای کنونی و تعمیق آن بیشترین لطمات را خواهند دید. برای تقابل باید ماهیت و اهداف ارتجاعی و کثیف سیاست تروریستی را افشا کرد. علیه سیاست ارعاب جنگید و آن را به ضد خود تبدیل کرد. پاسخ نسخه فقر و اختناق و ترور را با کوتاه نیامدن برای تشکل و مبارزه برای آزادیها و حقوق پایه ای گسترش داد. فشار برای آزادی زندانیان سیاسی و لغو مجازات اعدام را بالا برد، در شوراها متشکل شد و با گسترش مبارزه آزادیخواهانه سیاست اختناق و ترور را درهم کوبید. 

تروریسم یک خط مشی ارتجاعی و ضد کارگری و سیاستی ضد اجتماعی و فرقه ای است. جنبش رهائی بخش کمونیستی کارگران بعنوان جنبشی با مسئولیت اجتماعی، نه فقط خط مشی تروریستی را محکوم و علیه منافع خود و جامعه میداند بلکه یک هدف مبارزه کمونیستی پایان دادن به سلطه نیروهائی است که در دوره های مختلف با اتکا به ترور و سرکوب و اختناق چرخ های نظام ننگین سرمایه داری را چرخانده اند. ما در قبال این رویداد قبل از هر مسئله بر هوشیاری بیش از پیش مردم تاکید داریم. هدف جمهوری اسلامی و جریانات باند سیاهی تروریستی داخلی و خارجی اینست که جنبش آزادیخواهانه را از صحنه سیاست بیرون کنند، دست به تسویه های وسیع تر مخالفین از هر سو بزنند، و بحران حکومتی را در متن یک اوضاع فوق العاده و سرکوب و بند و بست مهار کنند. تا به موضوع نفی تاثیرات مخرب این ترورها بر اوضاع سیاسی و همینطور تقابل با تروریسم بطور کلی مربوط است، پاسخ و کلید دست طبقه کارگر و مردم آزادیخواه ایران است. باید این حکم را قویا تکرار کرد که عروج جنبش آزادیخواهانه طبقه کارگر و اکثریت مردم منزجر از حکومت اسلامی، بساط تروریست های متفرقه را جمع میکند و دنیا را متوجه مهمترین نیروی واقعی علیه تروریسم بین المللی میکند. *

1 دسامبر 2010